داستان زندگی شروین

از همان سنین نوجوانی اسیر انواع مواد مخدر شدم...

اینجانب شروین در یک خانواده مسلمان بدنیا آمدم
از همان سنین نوجوانی به علت علاقه بالفطره ای که به هنر نمایش و سینما داشتم مشغول به تحصیل در این زمینه شدم ولی طولی نکشید که دوستان پسر و دختر بسیاری اطرافم را احاطه کردند و زندگیم پر شد از خوشگذرانی و هوسبازیهای ناپاک و بعد از کوتاه مدتی اسیر انواع مواد مخدر شدم

خانواده ام با تلاش و مخارج فراوان بهترین پزشکان و داروها را برای نجات من از اسارت بکار گرفتند، اما نتیجه مثبتی که حاصل می شد بسیار کوتاه مدت بود و هر بار اعتیاد من از دفعات قبل سنگین تر می شد. تا جائی که برای فراهم کردن خرج اعتیاد مجبور به دزدی شدم

دیگر هیچ امیدی برای رهائی نبود حتی خانواده ام به مرگ من راضی بودند و همه دوستان و مردم از دیدنم بیزار. به دفعات اقدام به خودکشی کردم اما حتی مرگ هم از من گریزان بود. تنها یک معجزه می توانست کار ساز باشد، اما مگر خدا برای معتاد و دزدی مثل من هم معجزه می کند

به هر حال مشغول به انجام تشریفات مذهبی اسلام شدم و سعی کردم از این طریق توجه خدا را جلب کنم با شاید اقلا کاری کند که بمیرم و اینهمه عذاب را متحمل نباشم
در چنین روزهائی بود که فیلم زندگی عیسی را از تلویزیون دیدم و به خاطر اشتراکی که در تاریخ تولد با او داشتم، با اشتیاق به داستان زندگیش توجه کردم

چقدر عالی بود و چقدر متفاوت از دنیائی که می شناختم، دوست گناهکاران، دوست من، بالاخره یک دوست پیدا کردم
چقدر خود را شبیه به آن زن فاحشه محکوم به سنگسار می دیدم. برایم آزادی از اعتیاد مهم نبود، فقط خوشحال بودم که یکی مرا می فهمد
همان روز اول زانو زدم و عیسی را وارد قلبم کردم. چقدر همه چیز سریع اتفاق افتاد، ترس عجیبی مرا گرفت

من یک مسلمان زاده ام نه می توانم دینم را ترک کنم، نه می توانم عیسی را فراموش کنم. فکری خوب به ذهنم خطور کرد. دینم را ترک نمی کنم ولی عیسی را وارد زندگیم می کنم. هر روز در قسمتی از عبادت اسلامیم(نماز) با عیسی صحبت می کردم و در آن لحظات احساس روحانی عجیبی داشتم. عیسی باعث شده بود که من عاشق نماز خواندن بشوم و هر روز سروقت نمازم را به تندی می خواندم تا به قسمتی برسم که با عیسی حرف می زدم و به مرور زمان متوجه شدم که بیشترین زمان نمازم را نام عیسی پُر کرده و هر روز بیشتر می شود

در همان شبها بود که در خواب با عیسی ملاقات کردم
به محض بیدار شدن مشغول به خواندن نماز شدم. مادرم با تعجب گفت: حالا موقع نماز نیست، باید تا ظهر صبر کنی
پاسخ دادم: چقدر بد، چون من همین حالا به صحبت با خدا احتیاج دارم

چه مکاشفه عجیبی! عیسی به سادگی به من نشان داد که تشریفات مذهبی واقعیت ندارد

پس از مدتی خانواده ام که دیگر طاقت تحمل مرا نداشتند مرا به کشور هلند فرستادند و امروز من شروین در مرکز مواد مخدر دنیا یعنی کشور هلند نزدیک به چهار سال است که به فیض عیسی نه تنها از اسارت مواد مخدر آزادم بلکه خبر خوش آزادی و امید را برای معتادین می برم

و من ایمان دارم که به زودی فیلم بزرگی را به فیض عیسی مسیح در این رابطه خواهم ساخت و قلبهای بسیاری از این طریق گشوده خواهد شد
آمین